پایه هفتممتوسطه اولکمک آموزشی
انشا درمورد شب رویایی
انشا درمورد شب رویایی
از هر طرف باغ صدای قدم های نسیم می آمد. درختان با نوازش آرام نسیم به خواب میرفتند و گل بوته ها به باد شب بخیر میگفتند. ماه در آسمان با تمام وجود نور افشانی میکرد و به همه ی موجودات پیام شب بخیر را میداد.
صدای جیر جیرک ها از هر طرف به گوش میخورد. گاهی هم صدای چک چک آب از جوی کنار باغ می آمد و همین فضای شب را رویایی تر میکرد.
به هر طرف قدم بر میداشتم و با هیجان به صحنه های زیبای باغ نگاه میکردم . میدیدم که درختان شاخه های خویش را رو به آسمان بلند کرده بودند و انگار داشتند به خاطر شب آرام دیگری خدا را شکر میگفتند.
کم کم در حال دور شدن از آنجا بودم و برای آخرین بار سرم را برگرداندم، دیدم گل، گلبرگ هایش را برای خداحافظی با من تکان میداد و من هم با تکان دادن دست خویش به آنها پاسخ خداحافظیشان را دادم.