انشا درمورد کشتی سانچی
انشا درمورد کشتی سانچی
ای خدایی که آتش ها را خاموش می کنی
ای خدایی که غرق شدگان را نجات می دهی و ای خداوندگاری که مردگان را به اشارتی زنده می کنی… .
ای تواناترین تواناها، چرا برادران و خواهرانمان سوختند و از میان ما رفتند و تو نجاتشان ندادی؟
چه کسی باور می کند سوختن در آب را ؟
و غرق شدن در آتش را؟
حتی خود بوکوفسکی که نام کتاب شعرش را «سوختن در آب و غرق شدن در آتش گذاشته بود» فکرش را نمی کرد روزی این نام به خاطره ای تلخ در خاطر مردمان ایران زمین بدل شود… .
با خودم فکر می کنم شاید این شهیدان آنچنان روح بلندی داشتند که خدا می خواست زودتر آنان را از میان خاک پست زمین جدا کند و در جوار خودش پناهشان دهد… .
خداوند آنان را بیامرزد و قرین رحمت خویش قرار دهد.
انشا درباره کشتی سانچی
و حتی دریا هم به کوچک بودن خود اعتراف کرد.
کشتی سانچی با روشن شدن شعله های آتش اگر چه هموطنان را در رفاقت شعله های خود وصل کرد و به دریا تحویل داد. اگرچه سانچی لحظه شماری های مردم را به اتمام رساند. اگرچه سانچی اقیانوس دیگری از اشک های مادران هموطنان را بوجود آورد. اگرچه سانچی پرچم سیاه را مهمان قلب ها کرد.
اگرچه سانچی در آب های آرام آرامش ملت را به دریا بخشید، اما هیچوقت یاد و خاطره دریادلان در قلب های ایرانیان آرام آرام فراموش نخواهد شد. و همیشه به یاد می آورد که وجود دریا دلان بود که شجاعت را گسترش داد. وجود همان قهرمانان است که اقیانوس هم نتوانست بزرگی خود را به اثبات برساند.
طبیعت آن بزرگ منشان را از ما گرفت و در عمق خود دفن کرد اما روحشان چنان پر کشید و هوای دلهای ایرانیان را از سبکی و درخشندگی خودش پر کرد که تا ابد یاد و خاطر آن عزیزان در قلب و روح مردم ایران زنده خواهد ماند.