بیماری وسواس چیست
شاید برایتان پیش آمده باشد که افکاری مزاحم به ذهنتان هجوم آورده باشد, مضطرب و مشوشتان بکند و توانایی کار کردن را از شما سلب بکند به راحتی از این احساسات نگذرید, در پی درمانش باشد تا زندگیتان را مختل نکند
یادم هست و قتی کودک بودم با وجود اینکه در مورد درس و مدرسه اندکی مضطرب میشدم مشکل دیگری نداشتم . در دوره دبیرستان هم به غیر از اول دبیرستان بقیه سال ها با خوبی و خوشی گذشت بدون آنکه مضطرب شوم یا برای رفتن سر امتحان غش کنم! تا دوره پیش دا نشگاهی، در این دوره اما کلا حال من دگرگون شد! یک شب که امتحان سنگینی داشتم این فکر در ذهن من قوت گرفت که وای من هیچی بلد نیستم! و نمیتوانم از پسش بر بیایم و این در صورتی بود که من به درسهایم کاملا مسلط بودم! این فکر و افکار مزاحم و اضطراب آلود یکدم رهایم نمیکرد و اجازه نمیداد تا حواسم را بر روی درس و کارم متمرکز کنم. نیروی این اضطراب آنقدر شدید شده بود که حتی خوردن و خوابیدن را هم از من سلب کرده بود! این مسئله تا آخر تحصیلات آکادمیک رهایم نکرد. هر جور بود سعی میکردم بر خودم مسلط شوم و اینجوری بود که بعد از پایان دوره امتحانات من ۵ ال ۶ کیلو وزن کم میکردم!
این حالت های روحی به صورت سایه ای مداوم من را تعقیب میکرد و دمی رهایم نمیکرد. این مسئله زندگی شغلی،تحصیلی و خانوادگی من را تحت تاثیر قرار داده بود. وقتی که برایم خواستگار می آمد و زمانی که به ازدواج فکر میکردم ذهنم انباشته از افکار ترسناک و اضطراب آلود میشد و از فکر تغییر و ازدواج رعشه بر اندامم میوفتاد! از افکار احمقانه ای که ذهنم را میخورد این بود که میترسیدم سر کار بروم و مشروط شوم! به خودم میگفتم بعد از پایان تحصیلات آکادمی کار میکنم و این به لحاظ شغلی نیز من را به شدت عقب انداخت. میدیدم که دوستان و همکلاسی هایم در تحصیل و حرفه و تشکیل خانواده خیلی جلوتر هستند و من با افکار بیمار گونه ام هنوز دست به گربیانم با این که به خوبی میدانستم توانایی های ذهنیم از آنها بسیار قوی تر است اما افکار مزاحم در سرم اجازه بروز استعداد و توانایی هایم را نمیداد. بنابر این پیش یک روان پزشک رفتم تا ببینم چه مرگم است!
تشخیصش یک چیز بود ، وسواس فکری…
روانشناسان وسواس را نوعی بیماری از سری نوروزهای شدید میدانند که تعادل روانی و رفتاری را از بیمار سلب و او را در سازگاری با محیط دچار اشکال میسازد و این عدم تعادل و اختلال دارای صورتی آشکار است.
روانکاوان نیز وسواس را نوعی غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفی میکنند و آن را حالتی میدانند که در آن، فکر، میل، یا عقیدهای خاص، که اغلب وهم آمیز و اشتباه است آدمی را در بند خود میگیرد، آنچنان که حتی اختیار و اراده را از او سلب کرده و بیمار را وامیدارد که حتی رفتاری را برخلاف میل و خواسته اش انجام دهد و بیمار هرچند به بیهودگی کار یا افکار خودآگاه است اما نمیتواند از قید آن رهایی یابد.
در مواردی وسواس بصورت، خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدی، آتش زدن جایی، درآوردن جامه خود، بیقراری، بهانهگیری، بیخوابی، بدخوابی، بیاشتهایی، متجلی میشود آنچنانکه به اطرافیانش این احساس دست میدهد که نکند دیوانه شده باشد.
وسواسهایی که تمام فکر و اندیشه افراد را تحت تاثیر قرار داده و احاطه شان میکند معمولا بصورتهای زیر است:
- ۱- وسواس فکری:
این وسواس بصورتهای مختلف خود را نشان میدهد که برخی از نمونه های آن بشرح زیر است:
اندیشه درباره بدن:
بدین گونه که بخشی مهم از اشتغالات ذهنی و فکری بیمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشک مراجعه میکند و در صدد بدست آوردن دارویی جدید برای سلامت بدن است.
رفتار حال یا گذشته:
مثلا در این رابطه میاندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عملی میشود آیا درست می اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست یا ناروا ؟
در رابطه با اعتقادات: زمانی فکر وسواسی زمینه را برای تضادها و مغایرتهای اعتقادی فراهم میسازد. مسایلی در زمینه حیات و ممات، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را بخود مشغول میدارد.
اندیشه افراطی:
زمانی وسواس در مورد امری بصورت افراط در قبول یا رد آن است با اینکه بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولی بصورتی است که گویی اندیشه مزاحمی بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه غلط میسازد، از آن دفاع و یا آن را طرد میکند بدون اینکه آن مساله کوچکترین ارتباطی با زندگی او داشته باشد; مثلا در رابطه با دارویی عقیدهای افراطی پیدا میکند بگونهای که طول عمر، بقای زندگی و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو میداند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجهای دست نیابد.
- ۲- وسواس عملی:
وسواس عملی به شکل های گوناگون خود را بروز میدهد که ما به نمونه ها و مواردی از آن اشاره میکنیم :
شستشوی مکرر: مردم بر حسب عادت تنها همین امر را وسواس میدانند و این بیماری در نزد زنان رایجتر است.
رفتار منحرفانه:
جلوه آن در مواردی بصورت دزدی است و این امر حتی در افرادی دیده میشود که هیچگونه نیاز مادی ندارند.
دقت وسواسی:
نمونه اش را در منظم کردن دگمه لباس و میبینیم و وضعیت فرد بگونه ای است که گویی از این امر احساس آرامش میکند.
شمردن:
شمردن و شمارش ها در مواردی میتواند از همین قبیل بحساب آید مثل شمردن نرده ها با اصرار بر این که اشتباهی در این امر صورت نگیرد.
راه رفتن:
گاهی وسواسها بصورت راه رفتن اجباری است. شخص از این سو به آن سو راه میرود و اصرار دارد که تعداد قدمها معین و طبق ضابطه باشد. مثلا فاصله بین دو نقطه از ده قدم تجاوز نکند و هم از آن کمتر نباشد.
- ۳- وسواس ترس:
صورتهای ترس وسواسی عبارت است از: ترس از آلودگی ترس از مرگ ترس از دفع ترس از محیط محدود ترس از امری خلاف اخلاق ترس از تحقق آرزو.
- ۴- وسواس الزام:
در این نوع وسواس نمیتواند خود را از انجام عمل و یا فکری بیرون آورد و در صورت رهایی از آن فکر و خودداری از آن عمل موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.
راه های مقابله با اختلال وسواس فکری:
۱٫ OCD بسیار مزمن است . به این معنی است که مبتلا به آسم یا دیابت است. می توانید آن را تحت کنترل بگیرید و بهبود پیدا کنید، اما در حال حاضر هیچ درمانی وجود ندارد. این یک پتانسیل است که همیشه در پس زمینه وجود داشته باشد، حتی اگر بر زندگی تاثیر نگذارد.
تفکر فعلی این است که احتمالا در اصل ژنتیکی است، و درمانی در دسترس نیست تا در آن سطح درمان شود. کارهایی باید انجام دهید تا آن را واقعا کنترل کنید، و اگر نمی خواهید به طور موثر از آن ها در طول زندگی خود استفاده کنید، خطر بازگشت به آن را خواهید داشت. این به این معنی است که اگر از ابزار ارائه شده در درمان / یا رفتاری استفاده نکنید و یا اگر از مصرف دارو دست بردارید (در اغلب موارد) به زودی خود را در محاصره علائم قرار خواهید داد.
۲٫ دو مورد از ویژگی های اصلی اختلال ، شک و احساس گناه است
در حالیکه هنوز درک نشده است که چرا این گونه است، اینها نشانه های این اختلال تلقی می شوند. در قرن نوزدهم، اختلال وسواس به عنوان “بیماری شک” شناخته شد، که می تواند حتی چیزها را در مورد خود، دیگران، یا دنیایی که در آن زندگی می کنند، مورد تردید قرار دهد.
بیمارانی را دیده ایم که در رابطه جنسی شان، سلامت ، درک، این که آیا آن ها مسئول امنیت کامل غریبه ها هستند، یا نه، احتمال اینکه آن ها قاتل شوند یا نه بیماران در مورد اینکه آیا آن ها واقعا زنده هستند یا نه، شک دارند. شک یکی از ویژگی های اختلال وسواس می باشد. این شک در بالاترین قدرت قرار دارد. این چیزی است که باعث می شود افراد صدها بار مسائل را بررسی کنند، یا سوالات بی شماری از خود و یا دیگران بپرسند.
۳٫ اگر چه می توانید در برابر انجام یک وسواس مقاومت کنید، نمی توانید از فکر کردن به یک تفکر وسواسی خودداری کنید
وسواس ها رویدادهای ذهنی تولید شده را ایجاد می کنند که به نظر می رسد شبیه افکار واقعی یک فرد هستند، اما اینطور نیستند. به عنوان رویدادهای بیوشیمیایی، آن ها نمی توانند به سادگی آن را قطع کنند. مطالعات در مورد سرکوب فکر نشان داده اند هر چه بیشتر تلاش کنید به چیزی فکر نکنید، بیشتر به آن فکر خواهید کرد.
ترفند اصلی برای مقابله با وسواس های رفتاری این است:” اگر می خواهید کم تر به آن فکر کنید، بیشتر به آن فکر کنید. ترس نیز از ذهن سرچشمه می گیرد و برای بازیابی، مهم است که قبول کنیم که هیچ راه فراری وجود ندارد. ترس باید با آن ها روبرو شود. افرادی که مبتلا به اختلال نیستند، با چیزهایی که از مدت ها قبل می ترسند، می مانند – یعنی این که ترس آن ها ناموجه است و به هر حال اضطراب بدون اجبار و یا خنثی کردن فعالیت از بین می رود.
۴٫ تشخیص و درمان رفتاری بهترین نوع درمان برای اختلال وسواس می باشد
درمان رفتاری – بهترین نوع درمان برای اختلال وسواس می باشد. وسواسی ها باور دارند که یک مساله مبتنی بر ژنتیک با مولفه های رفتاری است و منشا روانی ندارد. بنابراین صحبت در مورد درمان معمولی چندان کمکی نخواهد بود. مرور رویدادهای گذشته در زندگی تان، یا تلاش برای مشخص کردن جایی که پدر و مادر شما در بزرگ کردن شما اشتباه کرده اند، هرگز به شما در روند بهبود علائم کمک نخواهد کرد.
۵٫ در حالی که دارو کمک کننده است، به خودی خود درمانی کامل نیست
این طبیعت انسان است که همیشه راه حل های سریع، آسان و ساده می خواهند. در حالی که همه مبتلایان دوست دارند که دارو برای رفع بیماری وجود دااشته باشد، در این زمان واقعا چنین چیزی وجود ندارد. داروها درمان کاملی نیستند، با این حال آن ها درمانی “خوب” هستند. به طور کلی، اگر بتوانید علائم را ۶۰ تا ۷۰ درصد کاهش دهید، نتیجه خوبی در نظر گرفته می شود.
اتکای صرف به دارو به احتمال زیاد به این معنی است که تمام علائم کاملا از بین نمی رود و اگر آن ها را قطع کنید، همیشه در برابر بازگشت اساسی آسیب پذیر خواهید بود. داروها درمان نیستند، بلکه کنترل گر هستند. حتی در جایی که خوب کار می کنند، وقتی دست از مصرف آن ها بردارید، معمولا در عرض چند هفته به حالت ناسالم پیشین خود باز می گردید.
۶٫ نمی توانید و نباید به کمک دیگران برای مدیریت اضطراب خود و یا خوب بودن وابسته باشید
اگر برای مدیریت اضطراب خود به دیگران وابسته هستید، به سوالات پاسخ دهید، به سوالات خود پاسخ دهید، چه کار خواهید کرد؟ حدس من این است که احتمالا ساکت و ناتوان خواهید بود. این درست است هیچ کس نمی تواند بیش از تو به تو کمک کند.
اگر انگیزه شما آنقدر ضعیف است که نمی توانید به تنهایی به کار خود ادامه دهید . همان طور که در ابتدا ذکر شد، از آنجا که بیماری مزمن است، باید یاد بگیرید که آن را در طول زندگی خود مدیریت کنید. همیشه باید کاملا مستقل از مدیریت آن باشید.
۷٫ هدف هر درمان خوب، آموزش دادن به خودتان برای تبدیل شدن به مشاور خودتان است
در راستای آخرین نکته، رفتار درمانی خوب شناختی و رفتاری باید به شما ابزار لازم برای مدیریت موثر علائم خود را بدهد. با پیشرفت درمان، مسئولیت هدایت درمان باید به تدریج از مشاور به خودتان تغییر کند. در حالی که مشاور ممکن است با دادن تکالیف به شما برای کمک به شما و غلبه بر ترس های خود، شروع کند، باید در نهایت وضعیت های دشوار را در مورد خودتان تشخیص دهید و تکلیف خود را به چالش بکشید.
۸٫ نمی توانید به حدس خودتان در تصمیم گیری درباره چگونگی مقابله با اختلال وسواس تکیه کنید
۹٫ بهبودی به زمان نیاز دارد
۱۰٫”بازگشت” خطری بالقوه است که باید از آن محافظت کرد
برای درمان می توان از راه و رسم ها و وسایل و ابزاری استفاده کرد که یکی از آنها تغییر محیطی است که بیمار در آن زندگی میکند.
۱- تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده، و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگی در یک منطقه خوش آب و هوا برای تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثری آرامش بخش دارد و این امری است که اولیای بیمار می توانند به آن اقدام کنند.
۲- تغییر شرایط زندگی:از شیوههای درمان این است که زندگی بیمار را به محیطی دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطی کشاند که در آن مسئله حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بنای اصلی شخصیت او از دستبردها دور و در امان باشد. بررسی های تجربی نشان می دهند که در مواردی با تغییر شرایط زندگی و حتی تغییر خانه و محل کار و زندگی، بهبود کامل حاصل میشود.
۳- ایجاد اشتغال و سرگرمی: تطهیرهای مکرر و دوبارهکاریها بدان خاطر است که بیمار وقت و فرصت کافی برای انجام آن در خود احساس می کند و وقت و زمانی فراخ در اختیار دارد. بدین سبب ضروری است در حدود امکان سرگرمی او زیادتر گردد تا وقت اضافی نداشته باشد. اشتغالات یکی پس از دیگری او را وادار خواهد کرد که نسبتبه برخی از امور بیاعتماد گردد، از جمله وسواس.
۴- زندگی در جمع:فرد وسواسی را باید از گوشه گیری و تنهایی بیرون کشید. زندگی در میان جمع خود میتواند عاملی و سببی برای رفع این حالت باشد. ترتیب دادن مسافرت های دسته جمعی که در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدی را در زندگی پذیرا شوند، در تخفیف و حتی درمان این بیماری مخصوصاً در افرا کمرو مؤثر است.
۵- شیوههای اخلاقی: رودربایستیها و ملاحظات فیمابین که هر انسانی به نحوی با آن مواجه است تا حدود زیادی سبب تخفیف این بیماری می شود. طرح سؤالات انتقادی توأم با لطف و شیرینی، به ویژه از سوی کسانی که محبوب و مورد علاقه بیمارند در امر سازندگی بیمار بسیار مؤثر است و می تواند موجب پیدایش تخفیف هایی در این رابطه شوند و البته باید سعی بر این باشد که «انتقاد» به «ملامت» منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیای غرور بیمار در مواردی بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خواری ناشی از پذیرش رفتارهای ناموزون وسواسی است و به بیمار قدرت می دهد. باید گاهی غرور فرد را با انتقادی ملایم زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عُرضه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که می تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار اجازه داد که درباره افکار خود اگر چه بی معنی است صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.
۶- تنگ کردن وقت: بیش از این هم گفته ایم که گاهی تن دادن به تردیدها ناشی از این است که بیمار خود را در فراخی وقت و فرصت ببیند و برای درمان ضروری است که در مواردی وقت را بر فرد وسواسی تنگ کنند. در چنین مواردی لازم است با استفاده از فنون و شیوههایی او را به کاری مشغول دارید و به امر و وظیفه ای وادار نمایید تا حدی که وقتش تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم کردن عمل و وظیفه کار و برنامه خود را اگرچه نادرست است سریعاً انجام دهد. تکرار و مداومت در چنین برنامه ای در مواردی میتواند به صورت جدی در درمان مؤثر باشد.
۷- زیر پا گذاردن موضوع وسواس: در مواردی برای درمان بیمار چارهای نداریم جز این که به او القا کنیم به قول معروف به سیم آخر بزند، حتی با پیراهنی که او آن را نجس می داند و یا با دست و بدنی که او تطهیر نکرده می شمارد و به نماز بایستد و وظیفه اش را انجام دهد. به عبارت دیگر بیمار را واداریم تا همان کاری را که از آن می ترسد انجام دهد. تنها در چنین صورتی است که در می یابد هیچ واقعه ای اتفاق نمی افتد.
شیوههای اصولی در درمان وسواس:
الف) روان پزشکی: اگر رفتار و یا عمل وسواسی شدید شود نیاز به متخصص روانی و درمانگری است که در این زمینه اقدام کند. کسی که تعلیمات تخصصی و تحصیلی اش در روان پزشکی او به او اجازه می دهد که برای شناخت ریشه بیماری و درمان بیمار اقدام نماید. علاوه بر اینکه در زمینه ریشه یابیها کار و تلاش کرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتی بعمل آورده و لااقل حدود ۳۰۰-۲۰۰ ساعتی هم در رابطه با شناخت خویش گام برداشته است. اینان اجازه دارند که در موارد لازم نسخه بنویسند و یا داروهایی تجویز کنند و یا شیوههای دیگری را که برای درمان لازم می بینند به کار گیرند.
گاهی لازم است که بیماران را در مؤسسات روان پزشکی یا در بیمارستانها به طرق روانکاوی و رواندرمانی درمان نمایند و در موارد ضرور باید آنها را بستری نمود. درمان بیماری برای برخی از افراد بسیار ساده و آسان و برای برخی دیگر بسیار سخت است؛ به ویژه که شرایط اقتصادی و اجتماعی بیمار هم در این امر مؤثر است.
ب) روان درمانی: این هم نوعی درمان است که توسط روانکاو یا روان شناس صورت می گیرد و آن یک همکاری آزاد بین بیمار و درمان کننده مبتنی بر اعمال متقابل است که براساس روابطی نسبتاً طولانی و طبق هدف و برنامه ریزی مشخصی به پیش می رود. درمان اختلال به صورت مکالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدی که قادر به اصلاح زندگی روانی فرد باشد انجام می گیرد. در این درمان گاهی هم ممکن است از دارو استفاده شود. البته اصل بر این است که براساس شیوه مصاحبه و گفتگو زمینه برای یک تحول درونی فراهم شود.
اصولی در روان درمانی: در روان درمانی افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام که به این جنبهها توجه نشود امکان اصلاح و درمان نخواهد بود:
الف – اصلاح محیط: و غرض محیط زندگی بیمار، توجه به امنیت آن، بررسی اصول حاکم بر جنبه های محبتی و انضباطی، نوع روابط و معاشرت ها، فعالیت های تفریحی، گردش ها، تلاش های جمعی، مشارکت ها در امور،… است.
ب – ارتباط خوب و مناسب:در روان درمانی آنچه مهم است، داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردی و همراهی، کمک کردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود کردن حق به جانبی برای بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خودداری از سرزنش و… است.
ج – روانکاوی و روان درمانی: که در آن تلاشی برای ریشه یابی، ایجاد زمینه برای دفاع خود بیمار از وضع و حالات خود، گشودن عقدهها، توجه دادن بیمار به ریشه و منشاء اختلال خود، القائات لازم و… است.
منابع:
کانون دانش بانک مقالات
فردا
تبیان
گردآوری توسط: تحقیقستان