تحقیق پایه دوازدهم درباره یک صبح سرد و برفی
- دی- 1398 -20 دیپایه دوازدهم
انشا درباره صبح سرد و برفی
انشا درباره صبح سرد و برفی قلقلک دادن پاهایم توسط دست سرد ونامرئی از زیر پتو مرا به دل کندن از خواب گرمم دعوت کرد. مادرم سفره صبحانه و چای لب سوز را که به من چشمک میزدند، آماده کرده بود. به حیاط رفتم. تمام زمین از سرمای شب گذشته انگار پتوی مخملی سفید رنگی، پوشیده بود که مخملش به…
بیشتر بخوانید » - 7 دیپایه دوازدهم
انشا درمورد یک صبح سرد و برفی زمستانی
انشا درمورد یک صبح سرد و برفی زمستانی زنگ ساعت به صدا درآمد ولی در وجودم شوری برای بلندشدن نبود. ساعت ها به حالت جنینی خوابیده بودم. و در حصار دستان سرد زمستان اسیر شده بودم. نگاهم را به پنجره ی اتاقم که رو به حیاط خانه مان بود دوختم آفتاب هنوز چشمانش راباز نکرده بود، ابرها به هم پیوند…
بیشتر بخوانید »