انشا محرم

  • دی- 1396 -
    2 دی
    کمک آموزشیانشا درمورد محرم

    انشا درمورد محرم

    انشا درمورد محرم در کوچه های بی قراری دیوانه وار میدویدم، چشمانم رابه زور باز نگه میداشتم، خستگی امانم رابریده بود. میان کوچه های تودرتوی راهم را گم کرده بودم، اشکهایم را بادستان یخ زده ام پاک کردم. بسیار احساس تشنگی داشتم لبانم خشک شده بود به قدری که به ذره ای اب هم رضایت میدادم، اما در ان حوالی…

    بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا