انشایی از زبان یک ابر
- بهمن- 1398 -18 بهمنپایه هفتم
انشا از زبان ابر
انشا از زبان ابر قطره آبی بودم در دریاچه ای آرام که با وزش باد از سویی به سوی دیگر می رفتیم مانند گهواره ایی بود و در کنار دوستانم شاد و خوشحال بودم. برای خودمان بازی می کردیم و از غم دنیا به دور بودیم.در یکی از روزهای گرم بهاری، زمانی که آفتاب سوزان، مستقیم می تابید و سطح…
بیشتر بخوانید »