پایه نهممتوسطه اولکمک آموزشی

حکایت دزدی پیراهنی را دزدید نگارش نهم

حکایت دزدی پیراهنی را دزدید نگارش نهم

روزی بود روزگاری بود. شخصی پیراهن را از جوانی دزدید و به خانه آورد و شب هنگام به پسرش گفت: صبح زود این پیراهن را به بازار ببر و آن را بفروش.

صبح فردا پسرک که هوای بازی در سر داشت به بازار رفت اما از انتظار برای خریدار خسته شد و در گوشه ای به بازی پرداخت. شخصی پیراهن را برداشت و رفت.

پسرک زمانی که به خانه برگشت در جواب پدرش که از او پرسیده بود: پیراهن را چند فروخته ای ؟ گفت : به همان قیمتی فروختم که شما آن را خریده بودید.

این مقاله چقدر براتون مفید بود؟

از ۱ تا ۵ به این مقاله امتیاز بدید

میانگین رتبه 1 / 5. تعداد امتیاز ها: 1

تا حالا امتیازی ثبت نشده است! برای این مقاله امتیاز ثبت کنید.

حسین شریفی

راه موفقیت، همیشه در حال ساخت است؛ موفقیت پیش رفتن است، نه به نقطه پایان رسیدن . ما در تحقیقستان تلاش میکنیم تا بهترین ها را برای شما به ارمغان آوریم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا