انشا درباره مراسم عروسی
انشا درباره مراسم عروسی
بعد از اتمام حنابندی سر، دست و پای داماد همه با هم برای حنابندی عروس به اتاق عروس رفته و مراسم حنابندی عروس مانند داماد برگزار می شد و شب حنابندان تمام می شد و روز عروسی فرا می رسید.
به لهجه محلی به روز عروسی، روز لوت می گفتند که داماد به همراهی پسران محل برای جمع کردن هیزم شب عروسی به جنگل رفته و عصر آن روز هنگامی که هیزمها را می آوردند خانواده عروس هلهله می زدند و همسایه ها با شنیدن صدای هلهله بیرون آمده و برای شریک شدن در شادی هلهله، کل می زدند.
و بالاخره بعد از هفت شب سخت برای داماد که از دیدار عروس محروم و بی صبرانه مشتاق دیدنش بود، شب عروسی فرا می رسید هوا که کمی تاریک می شد ابتدا مراسم سرتراشان برگزار می شد. یکی از مردها که در رشته سلمانی ماهر بود مشغول تراشیدن ریش و کوتاه کردن موها می شد.
همه به دور داماد حلقه زده، زنها با دستمال هایی زیبا در دست می رقصیدند، کل می کشیدند، شعر می خواندند. بعد از اتمام مراسم سرتراشان داماد سوار بر شتر به همراه خانواده، فامیل به نزدیکترین قنات محل می رفتند تا داماد حمام کند، در اصطلاح به آن سر آب می گفتند.
ساز، دهل در رفت و برگشت با آنها همراه بوده است، وقتی به قنات می رسیدند یک ساقدوش به داماد در شستن بدنش کمک می کرد و زنها هم شعر می خواندند:
سر آپ گونال، آپ بَه گُرمالِ / شیری ناز کَن، نازی به کُربانِ و دیگر اشعار محلی … .
بعد سینی لباس داماد را می آوردند، ساقدوشی که داماد را بر دوش خود سوار کرده بود لباسهای بلوچی را تن داماد می پوشیدو کتارک را که از بافتنی های زیبای زنان بود به گردن داماد می آویختند و شتر را تزیین «به اصطلاح پلالوک می کردند» و دامادرا با لباس سفید بلوچی و گردن آویز زیبای رنگین که وسیله شناساندن داماد از بقیه مردان بود به خانه پدر عروس می آوردند، خانواده عروس برای استقبال کف می زدند و قرآن، شربت می آوردند.
در ابتدا داماد باید با تمام مردان مجلس روبوسی می کرد و بعد در جایی که پرده سنتی نصب شده، می نشست. البته قبل از شام باید برای آوردن عروس در اتاق مشترکی که برای آنها تزیین کرده بودند می رفت. عروس را که بر صورتش روبنده داشت سوار بر شتر کرده، می آوردند.
داماد زمانی عروس را می دید که عروسی به اتمام می رسید، روبند را از صورت عروس بر می داشتند تا داماد عروس را ببیند و چند ماه انتظار او به سر برسد.