غزل منشور عشقبازی – فال حافظ
غزل منشور عشقبازی – فال حافظ
غزل شماره 491 دیوان حافظ در اوایل حکومت شاه شجاع و هنگامی که شاعر در جلسات ادبی دربار شرکت میجسته است سروده شده است و مضمونی عاشقانه دارد. حافظ میگوید ابروی زیبارویی را در نظر گرفتهام و خیال چهره سبزهعذاری را در جایی از وجودم نقش کردهام. امیدوارم فرماننامه عاشقی من توسط کمان ابروی یار نشان و امضا شود تا اعتبار بیابد.
فال حافظ با معنی و تعبیر کامل و تفسیر بیت به بیت غزل شماره 491 حافظ را در تحقیقستان بخوانید.
غزل منشور عشقبازی – غزل به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی – غزل 491 حافظ
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
خیال سبزخطی نقش بستهام جایی
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
در آرزوی سر و چشم مجلس آرایی
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که که را میکند تماشایی
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که میرویم به داغ بلندبالایی
زمام دل به کسی دادهام من درویش
که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی
در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند
عجب مدار سری اوفتاده در پایی
مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستاره پروایی
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار
اگر سفینه حافظ رسد به دریایی
غزل شماره 491 حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
نتیجه تفال غزل شماره 491 حافظ :
شور و هیجانی در قلبت احساس میکنی و آرزوهای بزرگ در ذهن میپرورانی. خودت را وقف عشق کردهای و جز عشق از زندگی چیزی نمیخواهی اما گاهی دلسرد میشوی؛ امید خود را برای رسیدن به مقصود از دست مده و بر تلاشت بیفزا. در دوستی و محبت یکرنگ و استوار باش و با ارادهای محکم قدم در کارها گذار.
معنی و تفسیر غزل شماره 491 حافظ – معنی غزل به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
بیت اول
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
خیال سبزخطی نقش بستهام جایی
ابروی ماه رخساری را نشان کرده و برگزیدهام و صورت خیالی نوجوانی را که در جایی است در دل خود نقش بستهام.
✦✦✦✦
بیت دوم
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی
انتظار دارم که فرمان عشقبازی و مهرورزی من از آن منحنی ابروی یار به امضا و تأیید برسد.
✦✦✦✦
بیت سوم
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
در آرزوی سر و چشم مجلس آرایی
مغزم از کار افتاد و چشمم از فرط چشم به راه بودن آتش گرفت، در انتظار دیدار سر و چشم محبوبی که مجلسآرا و نقل محفل است.
✦✦✦✦
بیت چهارم
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که که را میکند تماشایی
دلم از صوفیگری تیره و تار شده است، خرقهام را به آتش خواهم کشید؛ بیا و تماشا کن که ارزش دیدن را دارد.
✦✦✦✦
بیت پنجم
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که میرویم به داغ بلندبالایی
به هنگام مرگ، تابوت مرا از چوب سرو بسازید، زیرا با داغ حسرت دیدار سروقدی از این دنیا میروم.
✦✦✦✦
بیت ششم
زمام دل به کسی دادهام من درویش
که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی
من بینوا اختیار دل خود را به دست کسی دادهام که از اثر دلمشغولی به جلال و شکوه پادشاهی خویش، مجالی برای التفات به دیگران ندارد.
✦✦✦✦
بیت هفتم
در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند
عجب مدار سری اوفتاده در پایی
در جایی که خوبرویان با اشارات شمشیر ابرو و غمزه چشم، عاشقان را از پای در میآورند، اگر سری در پیش پایی افتاده باشد تعجب مکن.
✦✦✦✦
بیت هشتم
مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستاره پروایی
من که خوابگاهم از ماه چهره او روشن است، میل اینکه به پرتو ستارهای توجه کنم در خود نمیبینم.
✦✦✦✦
بیت نهم
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
اینکه نزدیک محبوب یا دور از او باشی، چه فرقی میکند؟ به دنبال خشنودی خاطر محبوب باش، چرا که حیف است که از دوست جز رضای دوست چیز دیگری خواست.
✦✦✦✦
بیت دهم
درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار
اگر سفینه حافظ رسد به دریایی
اگر دفتر و دیوان اشعار حافظ را به کنار دریا ببری، ماهیان از شوق مرواریدها را از ته دریا برآورده نثار میکنند.