غزل ادیب عشق – فال حافظ
غزل ادیب عشق – فال حافظ
غزل شماره 487 دیوان حافظ یکی از غزلهای بینظیر شاعر است که دوره کمال حافظ در مراحل سیر و سلوک عرفان سروده شده است. حافظ میگوید ای بیخبر از مراتب عرفان و معرفت، تلاش کن تا از آنها آگاه شوی؛ تا زمانی که خودت در راه سلوک قدم نگذاشتهای، توانایی راهنمایی کردن دیگران را نداری. در مدرسه حقیقت نزد آموزگار عشق برو تا مثل او شوی.
فال حافظ با معنی و تعبیر کامل و تفسیر بیت به بیت غزل شماره 487 حافظ را در تحقیقستان بخوانید.
غزل ادیب عشق – غزل ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی – غزل 487 حافظ
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
غزل شماره 487 حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
نتیجه تفال غزل شماره 487 حافظ :
1- تو خودت تجربهای از عشق نبردی ولی سعی در نصیحت دیگران داری. اول خودت را بساز و روزگار را بیازما تا باتجربه شوی. وقتی که حس کردی نور خدا دلت را روشن کرده آنوقت حق رهبری داری و روزگارت تغییر میکند.
2- قانع شدن به مرتبه پایین زندگی دنیا و خوردن و خوابیدن تو را از مقصد و منظور دور میسازد، پس بیشتر به معنویات بپرداز. اگر حاجتی داری باید با خدا باشی. با خدا باش و پادشاهی کن. اگر عاشق پروردگار جهان باشی، قلب و جانت از آفتاب نیز درخشانتر خواهد بود. با اهل هنر و صاحب نظران نشست و برخاست داشته باش تا خودت نیز به فضل و فرهنگ دست بیابی.
معنی و تفسیر غزل شماره 487 حافظ – معنی غزل ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
بیت اول
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
ای آنکه از اسرار خلقت کاینات بیخبر هستی، سعی کن تا دلآگاه شوی. تا سالک و رونده راه نباشی چگونه میتوانی به مقام پیشوایی برسی؟
✦✦✦✦
بیت دوم
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
زنهار ای پسر، در مدرسه راستیها و درستیها و در نزد آموزگار عشق سعی کن تا مثل پدر مجرب و آگاه شوی.
✦✦✦✦
بیت سوم
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
مانند سالکان راه حقیقت از وجود خود که همچون مس کمارزش است چشم بپوش تا به اکسیر عشق دست یافته و به طلا مبدل شوی.
✦✦✦✦
بیت چهارم
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
اندیشه خواب و خوراک تو را از مقام واقعی خود دور کرده است، وقتی به مقام درخور خویش دسترسی پیدا میکنی که فکر خواب و خوراک را از سر به در کنی.
✦✦✦✦
بیت پنجم
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
اگر پرتو عشق الهی به دل و جانت بتابد، سوگند به خدا که از آفتاب جهانتاب روشنتر خواهی شد.
✦✦✦✦
بیت ششم
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
یک لحظه خود را در دریای تفکر الهی غرق کن و مطمئن باش که از آب هفت دریا حتی به اندازه یک مو خیس نخواهی شد.
✦✦✦✦
بیت هفتم
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
اگر در راه خداوند صاحب بزرگی، بیقرار شده و سر از پای نشناسی، سراپای وجود تو را نور خدا فرا خواهد گرفت.
✦✦✦✦
بیت هشتم
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
اگر خوشنودی و رضایت خدا مورد نظرت باشد، بیگمان روشنضمیر و باریکبین خواهی شد.
✦✦✦✦
بیت نهم
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
اگر پایههای وجود تو دگرگون شود، هیچ مپندار که دگرگونی و خللی در وجود و روح تو راه یابد.
✦✦✦✦
بیت دهم
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
ای حافظ، اگر در سر، خیال رسیدن به محبوب را میپرورانی، بایستی خاک درگاه مردمان صاحب فضل و فرهنگ شوی.