کمک آموزشی
انشا کوتاه درمورد نوروز
انشا کوتاه درمورد نوروز
حبیب انشا می خواند. همه می خندیدیم. معلم سر تکان میداد!. انگار از درک و شعور افرادی نادان و نفهم تعجب کرده بود. هیچ کدام به ریشه و اساس موضوع فکر نمی کردیم.
معلم نیز ادای فهیم ها را در می آورد.
اما چیزی بر آگاهی ما نمی افزود.
لابد خود نیز بیشتر از ما به عمق انشای او فکر نمی کرد!. طنز تلخ او را شوخی سر کلاسی بیش نمی دانستیم!. بعد از هر جمله صدای خنده بچه ها بلند بود!. او هم با لبخندی انشای خویش را ادامه می داد… .