ضرب المثل آب ریخته جمع شدنی نیست
در یکی از روستاهای قدیمی در گوشه ایی ازدنیا خانواده ایی فقیر نشین در زیر آسمان آبی زندگی می کردند. آنها از دار دنیا یک کوزه سفالی داشتند و یک گلیم ساده و چند چیز پیش پاافتاده که با آنها زندگی روزمریشان را می گذراندند.
مرد خانواده روزها به شهر می رفت تا لقمه نانی فراهم آورد و سر سفره ی خانواده ببرد. در یکی از روزهای گرم تابستانی که گویی خورشید از آسمان به زمین آمده بود کودک خانواده از گرسنگی و تشنگی زیاد بی تابی و گریه می کرد، در حالی که در خانه نه غذایی بود و نه بیشتر از یک کاسه آب در کوزه.
مادر که دیگر طاقت اشک و ناله ی فرزند را نداشت همان چند جرعه آب را در کاسه ریخت تا به فرزندش بدهد اما فرزندش از سر بی تابی دستش به کاسه ی آب خورد و هر چه که در کاسه بود به زمین ریخت. مادر بسیار شوکه شد و با دستان خود تلاش کرد که آب ریخته شده را جمع کند، اما زهی خیال باطل. آب ریخته که دیگر جمع شدنی نیست.
این داستان حکایت خیلی از انسان ها است کاری یا حرفی یا تصمیمی را می گیرند و انجام می دهند و بعد از آن پشیمان می شوند و آن زمان است که می گویند آب ریخته جمع شدنی نیست و چه بهتر است که قبل از تصمیم گیری و عملی کردن آن تفکر و آینده نگری داشته باشید تا بعد از انجام پشیمانی و افسوس به دنبال نداشته باشد زیرا که کاری که انجام شده قابل بازگشت نیست.
گردآوری توسط: تحقیقستان