انشا درمورد سایه (طنز)
انشا درمورد سایه (طنز)
یک روز کودکی را دیدم که با سایه اش بازی میکرد ، دنبال سایه اش میدوید ، از سایه اش فرار میکرد ، بالا پایین میپرید ، با سایه اش لحظات مفرحی را به وجود اورده بود و شاد بود. کمی به فکر فرو رفتم و سوالاتی ذهنم را درگیر کرد.
چگونه میشود مثل یک کودک با دیدن سایه ای خوشحال شد و زندگی را با تمام وجود درک کرد؟
چرا ما ادم ها فقط سختی های زندگی را میبینیم؟
هرچند هنوز هم جواب این سوالات را پیدا نکرده ام ولی متوجه شدم که باید در زندگی ، کودک درونمان را فراموش نکنیم تا با دیدن یک سایه در ظاهر ساده خوشحال باشیم. البته واضح است که ما نمیتوانیم با دیدن یک سایه خوشحال شویم و بالا پایین بپریم ولی میتوانیم با اتفاقات ساده روزمره که حکم سایه دارد یعنی مثل سایه خیلی دوام ندارد و در زندگی همه رخ میدهد شاد باشیم و زندگی خوبی داشته باشیم.
البته بعضی از سایه ها هم ترسناک هستند و ادم را می ترسانند مثل سایه فقر و بی پولی.