انشا درمورد پدر
انشا درمورد پدر
ای پدرم موهای سپیدت یک دنیا خرابم میکند و ان زانوهایت که هر شب از درد برایشان او از سر میدهی. اخر ای پدرم تو را به چه مانند کنم که زیباترین تعریف تو باشد اما میدانم ان قدر از روزگار زخم ها خورده ای که التیام دادنشان کار دشواری است. پدرم, انگاه که معلم درس بابا نان داد را برایم معنی کرد فهمیدم که نان دادن همان زندگی دادن است و نان دادن تو همان عشق اوست.
وچه خوب است که تو را دیدن٬ هر روز تو را شنیدن و در عشق تو و در قلب تو همیشه جاری بودن
قهرمانم؛
میدانی دست هایم را خیلی دوست دارم زیرا یاداور دستان پینه بسته توست
زخم هایی که شاید هر کدامشان برای ارامشم بریده شده اند
ای رستم شاهنامه ی زندگی ام:
تو را در اوج خلوت و تنهایی ام صدا میزنم چون تو را بدین گونه معنا کردم
پدر یعنی نفس یعنی صداقت
پدر یعنی ستون صبر و طاقت
پدر یعنی شکوهی جاودانه
پدر یعنی نخستین عاشقانه
پدر عزیزم دوستت دارم