پایه دوازدهمسرگرمیمتوسطه دوممطالب جالبکمک آموزشی
حکایت سوداگری بار آبگینه داشت
حکایت سوداگری بار آبگینه داشت
بازرگانی از یک بیابان می گذشت و با خود شیشه حمل می کرد و می خواست آنها را برای فروش به بازار ببرد. در میانه راه زورگیران و راهزنان جلوی او را گرفتند.
یکی از راهزنان جلو آمد و افسار اسب بازرگان را در دست گرفتند و با چوب دستی که در دست داشت محکم به بار شیشه بازرگان کوبید و گفت: بگو ببینم رفیق عزیز در بارت چه چیزهایی داری؟
بازرگان کمی مکث کرد و سپس گفت: راستش را بخواهی اگر یک بار دیگر به آن چوب دستی به بار من بکوبی بهتر است بگویم هیجی ندارم که برای تو بگویم چیست.
معنی کلمات موجود در حکایت سوداگری بار آبگینه داشت :
باج گیر: گیرنده باج و خراج، راهزن، زورگو.
آبگینه: شیشه، بلور، آیینه، ظروف شیشه ای.
سوداگر: بازرگان، تاجر، کاسب، معامله گر.
عنان: افسار، دهنه، زمام، لجام.