۷ سال طلایی در تربیت فرزند
۷ سال طلایی در تربیت فرزند
فرزندان حاصل رفتار و شیوه های تربیتی هستند که والدین آنها اتخاذ کرده اند. کودکان در سنین پایین همچون آینه ای در پی تقلید رفتار از اولین الگوهایشان؛ پدر و مادر خود هستند. جهت گیری های آینده در زندگی کودک، گرفته شده از نوع آموزش و تربیت آنها در دوران خردسالی شان است.
دوران کودکی فرصت ارزشمندی است که گاهأ نادیده گرفته میشود و از دست میرود و والدین مسئول بهره برداری از این فرصت ها هستند. موهبتی که از بدو تولد در اختیار پدر و مادر قرارمی گیرید و آنها مسئولیتی در مقابلش دارند. مهمترین وظیفهٔ که نیاز به رسیدگی دارد برنامه ریزی برای بّعد اخلاقی کودک است که از دو سالگی آغاز میشود و اما دلایل زیر بیانگر اهمیت این دوره از زندگی است:
1. خالی بودن قلب کودک از پلیدیها: قلب کودک که باید عرش الرحمان شود در این دوران خالی است و هنوز به سیاهی پلیدی گناهان نیالوده و مانند زمینی است که هنوز بذری در آن کاشت نشده و هرچه در آن کاشته شود به بار خواهد نشست. از این جهت میتوان هرگونه صفات اخلاقی و اجتماعی را در کودک پروراند. قلبی که خالی است هم میتوان صفتهای اخلاقی نیکو مانند صداقت اخلاص و امانت را در آن کشت کرد و هم دروغ خیانت و ریا… . این والدین هستند که کودک خود را مهربان و خوش اخلاق و پیرو حقیقت و یا پیروی کننده رویههای غلط اخلاقی و اجتماعی تربیت میکنند.
2. گامهای اولیه زندگی بهتر: بخشی از تربیت آدمی برای بهتر زندگی کردن در همین دنیاست بنابراین بهتر است از نخستین زمان ممکن برای آموزش و تربیت؛ پرورش کودک پرداخته شود تا بتواند هرچه بیشتر و بهتر از زندگی و عمر خویش بهره ببرد. اگر این امر به مراحل بعدی منتقل شود علاوه بر اینکه برخی امکانات و استعدادهای تربیت پذیری از دست خواهد رفت بخشی از عمر کودک نیز بدون بهره برداری صحیح تلف خواهد شد و خساراتی به بار خواهد آمد.
3. مشغول نبودن به امور بی فایده: در دوران کودکی هنوز ذهن فرزند با آموزشهای بی فایده و مسائل معیشتی و دنیوی همچون خانواده، فرزندان و جمع مال مشغول نشده است. کودک فارغ از همه این افکار می تواند به راحتی آموزشها وتربیت لازم را قبول کند بنابراین تا قلب آن سخت و ذهن مشغول نشده باید آغاز کرد تا حقیقت آنچه را که با تجربه اولیه و خالص نیاز به پذیرش آن دارد با رأی قاطع بپذیرد البته باید به این نکته توجه کرد که کودکان دارای استعدادهای مختلف هستند و نقش وراثت را نباید نادیده گرفت ولی همواره چون کودکان از عوامل محیطی دخالت کننده متاثر نیستند بهتر و راحتتر میتوان آنهارا آموزش داد.
4. حاکم بودن والدین: کودکان ارزشمندترین هدیهای هستند که خداوند به امانت به والدین سپرده و آنها را برسرنوشت فرزندان حاکم کرده است و نیز وظیفه دارند این بار مسئولیت را باید با برنامه ریزی از روزهای نخستین تحویل گرفتن این امانت به بهترین شکل ممکن تربیت کرد.
5. روحیه الگوپذیری: انسان در دوران کودکی بیشتر و عمیق تر تحت تأثیر دیگران قرار میگیرد و روحیه الگو پذیری و تقلید در او قوی تر است، اما هرچه سن او بالاتر میرود ر این روحیه کمتر میشود بنابراین در این دوران میتوان به راحتی از این ویژگیها در امور تربیتی بهره مند شد و به آن سرعت بخشید.
6. عدم استقلال رأی: در دوران کودکی فرزند در اختیار والدین است و هنوز استقلال رأی و نظر ندارد و برای والدین امکان تربیت او بیشتر فراهم است اما در بزرگسالی با به وجود آمدن استقلال رأی و نظر امکان کمتری برای تربیت وجود دارد.
7. ماندگاری تربیت: پرورش اخلاقی درست، انسان را از تنگناهای بزرگ میرهاند و از تباهیها و لغزش ها باز میدارد. وقتی کاری در شرایطی ویژه و در زمان خود انجام گیرد آثار دلخواه را به دست میدهد. دوران کودکی بهترین زمان برای تربیت و آمادگی کامل را دارد و هر تدبیری در او به کارگرفته شود در دل و جان او نقش میبندد و از بین نمیرود. از سالهای نخستین که رشد ساختمان مغزی کودک سریع است باید در تربیت همه جانبه مادی و معنوی کودکان همت کردکه اثری دراز مدت در روح انسان دارد. طبق نظر روانشناسی بخش عمدهٔ از ویژگیهای شخصیتی انسان قبل از 7 سالگی یا همان کودکی شکل میگیرد و بقیه عملکردهای دورههای زندگی آن برگرفته از آن دوران کودکی است.
7سال طلایی در تربیت فرزند
باتوجه به اهمیت این دوران این سؤال به ذهن خطور میکند که در هفت ساله اول در بعد رفتاری، عاطفی وشناختی چه عکس العملی با فرزندان خود داشته باشیم؟
در هفت سال اول نیاز کودک به ارزشمند شمردن و اهمیت دادن بدون اینکه در مقابلش کار مهمی انجام دهد است و هرچه احساس ارزشمندی در این دوره فهم شود در دوره نوجوانی فرزندی مطیع و آماده خدمت را خواهیم داشت. اما انتقال حس ارزشمندی در تمام کنشهای ما با کودکانمان معنا پیدا میکند:
بُعد عاطفی
در این دوران کودک بهشدت به محبت و در تأمین نیازهای عاطفی اش به والدین اش محتاج است و این موضوع تا دوسالگی برای رشد ذهنی کودک ضروری است؛ مادر باید کاملاً در کنار فرزندش باشد، او را در آغوش بگیرد و نیازهای زیستی و عاطفیاش را رفع کند. لازم به ذکر است که وقتی فردی که بهشدت برای ما مهم و ارزشمند است در حالت پریشانی و گریهاش بیتوجهی نمیکنیم پس سعی کنید حتی اگر با دلیل موجهی گریه میکند فرزندتان طرد نکنید او باید بداند همیشه و بیقیدوشرط از سوی پدر و مادر دوست داشته میشود، مورد احترام قرار می گیرد، دیدگاهی به او تحمیل نمیشود و میتواند از خود دفاع کند. بدین گونه، مسئولیتپذیری به او آموزش داده میشود و نیروی تصمیمگیری و استدلال در او قوت میگیرد.
بُعد رفتاری
احساس ارزشمندی در بعد رفتاری به این معنی نیست که هر کاری برایش مضر است انجام دهد. خیر! کدام آدم مهم زندگیتان را میشناسید که بخواهد راه اشتباهی برود و شما به دلیل ارزشمند بودنش اورا رها کنید؟ گاهی به او امرونهی میکنید و بایدونبایدها را متذکر میشوید و راه را نشان میدهید اما همه این کارها با رعایت احترام و تجلیل انجام میدهید. گستردگی احساس مسئولیت و احساس اینکه همه در خدمت کودک هستند به او جرئت تصمیمگیری و حس اعتماد به محیط را میدهد. دور ماندن کودک از تحقیر شدن،به رشد بهتر ذهنی، عاطفی و عقلی آنان کمک میکند و شکوفاییِ شخصیتیِ بهتری میابند.
بُعد شناختی
ما موظفیم نظم و قانون رابه کودکانمان آموزش دهیم. قوانین را ساده و به روشنیِ روز به زبان آوردن، و بهدوراز غر زدن و سرکوفت بیان کنیم. اگر میخواهیم پیامهای سازنده و آموزشی، بهخوبی در مغز کودکانمان پردازش شود، چشمه زلال ذهن کودک را آلوده به خار و خاشاک نکنیم. کودکان با داشتن قوانین و چارچوبهای معین، بهآسانی میتوانند با محیط ارتباط مناسب برقرار کنند. یادمان باشد کودک جهان پیرامونش را بهوسیله ما میشناسد پس اولأ بدون آموزش، نباید چشمداشت گزینش رفتار درست از سوی کودکان را داشته باشیم و ثانیا قوانین گفته شده به کودک باید در کمال احترام و محبت و به دور از ترس و تحقیر باشد تا شناخت کودک از محیط اجتماعی و قوانین حاکم برگرفته از سلامت و امنیت باشد.
گردآوری توسط: تحقیقستان