هویت در علم روانشناسی
هویت در علم روانشناسی
اگر بخواهید وارد مباحث روانشناسی شوید احتمالاً باید یکی از اساسی ترین مسائل این علم را درک کنید و این مسئله هم چیزی نیست جز هویت.
بهصورت معمول با شنیدن واژهٔ «هویت» بسیاری از ما یاد دوران نوجوانی میافتیم و کلیشهای که در ذهن هرکسی که کمی مطالعات روانشناسی دارد شکل گرفته است؛ یعنی اینکه با اتمام دوران نوجوانی افراد باید به هویت خود دست پیدا کنند؛ اما آیا واقعاً دستیابی به هویت در پایان دوران نوجوانی روی میدهد؟ آیا روانشناسی تنها به همین توضیحات در زمینهٔ هویت بسنده کرده یا حرفهای دیگری نیز در این زمینه دارد؟ از مهمترین پرسشهایی که هر فردی در زندگی ناچار است به آن بپردازد، همین سؤال است: «من کیستم؟»
پاسخ به این سؤال ابعاد گوناگونی دارد. هم دربرگیرندهٔ برنامههای آینده و نقشی است که فرد برای خود در نظر دارد و هم شامل گذشتهٔ فرد و تاریخچهٔ فردی و جمعی است. البته روانشناسان در بررسی موضوع هویت، خود را محدود به تعریف آن نکرده و حرفهای زیادی در این زمینه دارند.
یکی از موضوعات محل بحث که شاید بهتر باشد همین ابتدای کار به آن بپردازیم، زمان دستیابی به هویت است. اگرچه بهصورت معمول پایان دوران نوجوانی را زمان دستیابی به هویت در نظر میگیرند، اما پژوهشهای روانشناسی نشان داده است که تصور دستیابی به هویت در پایان دورهٔ نوجوانی در این روزها چندان با واقعیت منطبق نیست.
کارشناسان یکی از دلایل آن را وجود الگوهای متعدد برای همانندسازی میدانند که میتواند باعث سردرگمی و تأخیر در این فرایند شود. درواقع ممکن است حلوفصل بحران هویت تا ابتدای دورهٔ بزرگسالی که بهعنوان دوران جوانی از آن نام میبریم، ادامه یابد.
یکی دیگر از موضوعات مرتبط با هویت، نه نتایج روبهروشدن با بحران هویت که روش رویارویی افراد با این بحران است.
از نخستین نظریهپردازان در حوزهٔ هویت، اریک اریکسون است. بسیاری او را با نظریهٔ معروف هشت مرحلهای در رشد و اشارهٔ او به بحرانی که در دورهٔ نوجوانی رخ میدهد، به یاد میآورند؛ بحرانی که میتواند در صورت موفقیت در حلوفصل آن به کسب هویت بینجامد و در صورت ناکامی برای فرد سردرگمی در این زمینه را به دنبال داشته باشد.
این موضوع که برای نخستین بار به این شکل منسجم و نظامدار اریکسون مطرحش کرده بود، توانست نظر بسیاری رابه خود جلب کند و پژوهشهای متعددی را در پی داشته باشد.
یکی دیگر از پژوهشگران مطرح پیرامون موضوع هویت، جیمز مارسیا است. او علاوه بر دو حالتی که اریکسون بهعنوان نتیجهٔ رویارویی با بحران هویت در نظر گرفته بود، دو وضعیت دیگر را نیز مطرح ساخت.
اریسکون دستیابی به هویت و سردرگمی را در این زمینه مطرح ساخته بود و مارسیا تعلیق در هویت و هویتیابی ناقص را نیز اضافه کرد. منظور او از تعلیق در هویت، درواقع زمانی است که فرد در بحران به سر برده و هنوز نتوانسته به نتیجهای برسد.
در هویتیابی ناقص نیز فرد در واقع بهنوعی هویتی تحمیلشده را بهعنوان هویت خود در نظر میگیرد. نکتهٔ جالب در رابطه با نظریه مارسیا پرسشنامههایی است که بر مبنای دیدگاه او ساختهشدهاند و در پی مشخص ساختن وضعیت فرد از بین این چهار موقعیت هستند.
پژوهشهایی که با کمک این پرسشنامه صورت پذیرفتهاند، بسیار زیاد و از شمارش خارجاند.
روشهای رویارویی و مواجهه برزونسکی
اما یکی دیگر از موضوعات مرتبط با هویت، نه نتایج روبهروشدن با بحران هویت که روش رویارویی افراد با این بحران است. برزونسکی نظریهپرداز مطرح در این زمینه است؛ او از سه سبک رویارویی با بحران هویت یعنی سبک اطلاعاتی، هنجاری و سردرگم نام میبرد.
در سبک اطلاعاتی، افراد با بحران هویت بهعنوان مسئلهای که باید حل شود روبهرو میشوند. اینان درواقع از سبک مسئلهمدار در زمان رویارویی با بحران استفاده میکنند؛ درنتیجه میکوشند با تعهدی تمام تا کسب هویت پیش روند.
اما در سبک هنجاری، افراد موضوعات اطراف خود را به چالش نکشیده و درنتیجه مشابه هنجارها و انتظارات جامعه و بویژه والدین خود عمل میکنند.
افراد دارای سبک سردرگم، بیشتر تلاش دارند تا رویکرد هیجانمدار را در نظر گرفته و در عوض حلوفصل یکبارهٔ این بحران، تنها به مدیریت و حل هیجانات بپردازند. درواقع آنها از رویارویی مستقیم، شانه خالی میکنند.
شاید نکتهٔ جالبی که غالب افراد از آن بیاطلاعاند این باشد که خود اریکسون برای نخستین بار موضوع هویت را نه در ارتباط با نوجوانان که در ارتباط با سربازان ازجنگبرگشته مطرح ساخت.
آنجا که متوجه شد این افراد بعد از بازگشت در زندگی شهری دچار مشکل میشوند؛ چراکه تعریفی که از خود بهعنوان سرباز دارند با تعریفی که حالا ناچارند بهعنوان شهروند داشته باشند، تعارض پیداکرده و آنها را دچار مشکل میسازد.
توجه به این نکتهٔ مغفول میتواند مهم باشد؛ چراکه نشان میدهد هویت کسبشده در دوران نوجوانی و جوانی میتواند در سالهای بعد و در زمان رویارویی با تغییرات اساسی در زندگی به چالش کشیده شود.
با توجه به این نکته، کسب هویت امری نیست که یکبار برای همیشه در زندگی رویداده و تمام شود، بلکه بحران هویت بهنوعی میتواند بارها و بارها در زندگی فردی و بعد از تغییرات اساسی و مهم در زندگی روی دهد.
گردآوری توسط: تحقیقستان