مدیران فرهنگی
فرهنگ و مدیریت فرهنگی از جمله مواردی است که محور و زیربنای اساسی توسعه اقتصادی پایدار محسوب میشود. فرهنگ، به عنوان مجموعه باورها، نگرشها و اعتقادهای قلبی یک گروه و جامعه، تشکیل دهنده شیوه زندگی آنها است.
زمانی که شیوه زندگی جامعه بر مبنای فرهنگ قوی علمی وتوسعه یافته قرار گرفت، به راحتی میتوان بنیادهای توسعه پایدار را بر آن استوار ساخت.
از این رو، لازم است مجموعهای از مهارتها و شایستگیهایی که مناسب شرایط فرهنگی است برای مدیران این حوزه شناسایی شده، بر آن مبنا، مدیران فرهنگی محک بخورند. بر این اساس در این مقاله سعی بر آن است که ابتدا مفهوم فرهنگ، الگوی عملیاتی توسعه فرهنگ ارائه و مهارتها و شایستگیهای ده گانه و شاخصهای پنجاه گانه مورد نیاز مدیران فرهنگی، تبیین و تحلیل شود.
مقدمه
فرهنگ، شیوه زندگی هر جامعه و متاثر از عوامل متعدد است که در همه جوامع یکسان و یکنواخت نیست. بر این اساس فرهنگ از نظر یک جامعه شناس شامل تمام رفتارهایی است که در زندگی اجتماعی آموخته می شو د و از راههای گوناگون بین نسلهای متفاوت یا افراد یک نسل انتقال پیدا می کند. در این معنا، فرهنگ نه تنها به زبان، امور صنعتی، هنر، علم، قانون، حکومت، اخلاق و مذهب اطلاق میشود بلکه ساختمانها،ابزارها، وسائل، ماشینآلات، نظامهای ارتباطی را نیز شامل میشود .
فرهنگ ارزشهایی است که به کمک آن کارها و امور سازمان انجام میپذیرد یا مفروضها و باورهای بنیادی که بین اعضای سازمان مشترک است، با نگاهی دقیق به تعاریف فرهنگ، میتوان گفت زمینه اصلی در فرهنگ سازمانی(یا جامعه) وجود سیستمی از معانی و مفاهیم مشترک در میان اعضای سازمان یا جامعه است. در هر سازمان، الگوهایی از باورها، نمادها، شعائر، داستان وآداب و رسوم وجود دارند که به مرور زمان به وجود آمدهاند.
این الگو ها باعث میشوند که در مورد اینکه سازمان چیست و چگونه اعضا باید رفتار خود را ابراز کنند؟ درک مشترک و یکسانی به وجود آید .فرهنگ، مجموعه کاملی از ویژگیهای روحی، مادی، فکری و عاطفی است که مشخصه یک جامعه و یا گروه اجتماعی است و نه تنها شامل هنرها بلکه شامل اشکال زندگی، حقوق اساسی انسانی، نظامهای ارزشی، سنتها و اعتقادها نیز میشود، به عبارت دیگر فرهنگ را باید در مفهوم گسترده، به منزله بافتی پیچیده و با روابطی متقابل در نظر گرفت که مجموعهای از سنتها و دانشها و نیز شکلهای متفاوت بیان و تحقق فرد در بطن جامعه استوار است. در شرایط امروزی، فرهنگ به عنوان عنصر ضروری جامعه به شمار آمده، در رابطه کلی با توسعه، نیروی درونی جامعه محسوب میشود . به طورکلی کارکردهای فرهنگ سازمانی را میتوان به شرح زیر بیان کرد:
۱٫ تعهد گروهی را آسان میسازد.
ثبات نظام اجتماعی را ترغیب میکند.
۳٫ رفتار افراد را شکل میدهد.
۴٫ بر عملکرد سازمان تاثیر گذار است .
۵٫ به عنوان عامل کنترل محسوب میشود.
۶٫ عامل سازگاری با عوامل خارجی است.
الگوی عملیاتی توسعه و تحول فرهنگی
با توجه به اینکه شرایط درون و برون جامعه دائم در حال تحول است، برای اینکه بتوان تغییرها را در مسیر درستی قرار داد و آن را تبدیل به شیوههای زندگی مردم ویا کارکنان سازمان کرد، نیاز است که تحولات از یک فرهنگ پشتیبان برخوردار باشند و این زمانی امکانپذیر است که بتوان همزمان، فرهنگ را نیز توسعه داد.
توسعه فرهنگی امری تدریجی بوده، به عوامل مختلفی بستگی دارد، ولی میتوان با الگوهای علمی مسیر توسعه فرهنگی را تسهیل کرد و زودتر به نتیجه رسید. در این زمینه مدیران و سیاستگذاران فرهنگی نقش محوری و اساسی در تحول وتوسعه فرهنگی به عهده دارند، بنابراین لازم است از الگوهای خاص توسعه فرهنگی استفاده کنند.
توسعه فرهنگی یعنی افزایش شمول دامنه فرهنگ روی مسائل مختلف جامعه از یک طرف و تقویت میزان اعتقاد و پایبندی به مؤلفههای فرهنگی است بنابراین برای تحقق این دو مقوله مهم، الگوهای عملی راهگشا خواهند بود. بطور کلی مراحل عملیاتی تحول و توسعه فرهنگی را میتوان در الگوی (شکل ۱) نشان داد.
مهارتهای دهگانه مدیران فرهنگی برای تحول و توسعه فرهنگی
برای توسعه فرهنگی رهبران، سیاستگذاران و مدیران فرهنگی نقش اساسی و محوری را به عهده دارند. بر این اساس لازم است به مهارتها و شایستگی لازم مجهز شوند در ادامه به بخشی از مهارتهای مورد نیاز توسعه فرهنگی اشاره میشود.
۱٫ مهارت تفکر استراتژیک فرهنگی:
برای توسعه و تحول فرهنگی، لازم است پیش از اقدامهای پراکنده به صورت استراتژیک، به تحول و توسعه فرهنگی نگاهی انداخت. در توسعه فرهنگی، مهارت تفکر استراتژیک مهمتر از مهارت مدیریت استراتژیک است و این به آن خاطر است که توسعه فرهنگی مقوله پیچیده و چند وجهی و تفکراستراتژیک، پدیده چند بعدی است که از تعامل عوامل تشکیل دهنده آن، تفکر مناسب و کارآفرینی توسعه استراتژیک فرهنگ، به وجود میآید. تفکر استراتژیک پیشبینی آینده نیست، بلکه تشخیص بموقع ویژگیهای میدان رقابت (فرهنگی) و دیدن فرصتهایی است که رقبای فرهنگی در مورد آن غافل هستند. تفکر استراتژیک در قالب قواعد ساده و عمیق ظاهر میشود.
این قواعد مدل ذهنی ویژهای را ایجاد کرده، مبنای تصمیمگیری های روزانه تا جهتگیری کلی سازمان خواهد بود. هنری مینتزبرگ تفکر استراتژیک را، یک نمای یکپارچه از کسب و کار ذهنی میداند و گری هامل آن را معماری استراتژیک بر مبنای خلاقیت و هنر کسب و کار توصیف میکند در توسعه فرهنگی بهتر است به مهارت خارپشتی مجهز شد.
برلین از حکایت مکاری روباه و درایت خارپشت نتیجه گیری میکند که مردم دو گروه هستند.: روباهها و خارپشتها. روباه بسیاری از روشها را به طور همزمان دنبال میکند و جهان را با تمام پیچیدگی که دارد میگردد و به گونهای پراکنده و متفرق بسیاری از راهها را در پیش میگیرد و هرگز تفکر خود را روی یک مفهوم کلی یا دیدگاه یکپارچه متمرکز نمیکند. از طرفی، خارپشت یک جهان پیچیده را تا حد یک دید سازمان یافته ساده میکند؛ یک قاعده یا مفهوم ابتدایی که همه چیز را یکپارچه کرده و هدایت میکند. جهان هر قدر هم که پیچیده باشد، یک خارپشت، تمام چالشها و تنگناها را به گونهای ساده انگارانه کرده، به ایدههای ساده تبدیل میکند. تفکر خارپشتی میداند که اصل بینش عمیق، سادگی است و توسعه فرهنگی نیازمند ساده سازی مؤلفههای فرهنگی در هم تنیده پیچیده است.
برای توسعه فرهنگی، نیاز است مشترکات فرهنگی جامعه و یا سازمان شناخته شده، بر اساس آنها الگوی مناسبی طراحی شود. امروزه مدیریت فرهنگهای گوناگون و ایجاد هم افزایی مثبت بین آنها نیازمند مهارتهای مناسب در این زمینه است. یکی از قابلیتهای مورد نیاز مدیران فرهنگی سازمانها و جامعه مدیریت تنوع فرهنگی است.
تنوع فرهنگی نه تنها امری طبیعی است، بلکه به عنوان یک سرمایه بالقوه می توان از آن یاد کرد و دلیل آن تعامل و رشد فرهنگها توسط یکدیگر است. به حساب نیاوردن تفاوتهای فرهنگی، دلیل بسیاری از شکستهای تجاری بوده است. با این حال زمانی که تفاوتهای فرهنگی به خوبی درک و به گونه موفقیت آمیزی هدایت شوند میتوانند ماندگار بمانند کارکردن با مردمی که ارزشها و باورهایشان به خاطر زبان و سنن، متفاوت از شما است، میتواند موجب کج فهمیها و شکست شود برای مدیریت فرهنگی میتوان از چهار راهبرد زیر، بهره گرفت:
۲-۱٫ پذیرش، یعنی قبول صریح شکافهای فرهنگی و کارکردن روی آنها؛
۲-۲٫ مداخله ساختاری، یعنی تغییر شکل و قالب تیمهای فرهنگی ؛
۲-۳٫ مداخله مدیریتی، یعنی تعیین هنجارها در مراحل اولیه، با وارد کردن یک تصمیم و راهبرد عالی؛
۲-۴٫ خروج با حذف یک عضو از تیم فرهنگی، هنگامی که سایر گزینهها با شکست روبه میشوند
۳٫ مهارت هوش فرهنگی
هوش فرهنگی، با تمرکز بر قابلیتهای خاصی که برای روابط شخصی با کیفیت و اثربخشی در شرایط فرهنگی مختلف لازم است، بر جنبهای دیگر از هوش شناختی تمرکز دارد.
هوش فرهنگی بینشهای فردی را در بر میگیرد که برای انطباق با موقعیتها و تعاملهای میان فرهنگی و حضور موفق در گروههای کاری چند فرهنگی، مفید است. برای توسعه فرهنگی نیاز است مدیران فرهنگی در ابعاد سه گانه یاد شده فعالیت کرده، اجزای هوش فرهنگی را در خود تقویت کنند:
بعد شناختی: برای توسعه فرهنگی نیاز است در مورد مؤلفههای فرهنگی اطلاعات کسب شود.
بعد فیزیکی: بسیاری از تفاوتهای فرهنگی در اعمال قابل مشاهده فیزیکی، تبلور مییابند.
بعد احساسی- انگیزشی: سازگاری با یک فرهنگ جدید مستلزم غلبه بر موانع و مشکلها است. افراد تنها زمانی از عهده کاری بر میآیند که از انگیزه زیاد برخوردار باشند و به تواناییهای خود ایمان و باور داشته باشند.
۴٫ مهارت رهبری فرهنگی
رهبران فرهنگی اثربخش از راه ساختن شخصیت خود، قابلیت نفوذ در فرهنگ دیگران را کسب کرده، زمینههای به کارگیری آموزههای فرهنگی دیگران را فراهم میسازند. به طور کلی ویژگیهای رهبران فرهنگی اثربخش در ایجاد فضای تحول فرهنگی را میتوان در الگوی (شکل شماره ۲) نشان داد.
۵٫ مهارت فضا سازی فرهنگی
با توجه به اینکه فرهنگ زیر بنای هر کار بوده، شیوه زندگی مردم بدان وابسته است، مدیران فرهنگی سازمانی و جامعه بایستی قابلیت ایجاد فضای فرهنگی را داشته باشند.
در فضاسازی فرهنگی می توان بسیاری از آموزه های فرهنگی را نهادینه کرد و به کار بست .یکی از عواملی که به ایجاد و ترویج فرهنگ کمک میکند، وجود فضای فرهنگی است. زمانی که مردم در فضای فرهنگی قرار گرفتند آن فضا اثرهای تشویقی داشته، یادگیری فرهنگی به صورت عادت درآمده و جزء ساختار کلی و شخصیت آنان میشود.
۶٫ مهارت کسب و کار فرهنگی
فرهنگ، زیر بنای کسب و کار در سازمان و جامعه است، به عبارت ساده، فرهنگ نوعی کسب و کار است. این بدان معناست که هر کسب و کاری ادبیات ، قواعد و نظام خاص و حرفه ای خود را دارد، بنابراین برای رونق آن از اهل فن استفاده می کنند.
در این زمینه فرهنگ و توسعه فرهنگی، حرفهایتر از سایر کسب و کارهاست، بنابراین لازم است به ادبیات ،قواعد و نظام آن به شیوه فوق حرفه ای توجه شود. برای تحقق این هدف، نیاز است مدیران فرهنگی در سطوح فرهنگ جامعه مهارت حرفهای کردن این کسب و کار را داشته، نه تنها خودشان با دیدگاه حرفه ای بدان توجه کنند ،بلکه دیگران را نیز وادار سازند با ادبیات حرفه ای به حوزه فرهنگ توجه کنند .
۷٫ مهارت مدیریت جهانی شدن فرهنگی در بعد ملی
در جهانی شدن فرهنگی، جنبه هایی از این پدیده بررسی و مطالعه می شود که در ارتباط مستقیم با اندیشه و حس ملیگرایی،همفکری فرهنگی،همبستگی و وفاق سیاسی ،وحدت ملی و هویت ملی ،تصویرسازی جهانی از فرهنگها و ملتها،ارتباطهای میان فرهنگی،اخلاق جهانی، هویتهای خرد و کلان فرهنگی و تحولات ارزشی دارند، جهانی شدن فرهنگی در عصر، حاضر ویژگیهای خاصی دارد که آن را از دوران گذشته متمایز می سازند. در این دوران برخلاف گذشته که دولتها و مدیران مذهبی نقش اساسی در جهانی شدن فرهنگی داشتند،تولید و ترویج فرهنگ برعهده شرکتهای بزرگ است و امکان دسترسی و آگاهی به نسبت نامحدود به فرهنگهای متنوع دیگر به واسطه تکنولوژی های ارتباطی وجود دارد.
این امکان سبب میشود که به مرور زمان آگاهی فرهنگی جدیدی در سطح جهانی شکل بگیرد و سرنوشت هویتهای فرهنگی را به کلی دگرگون سازد. براین اساس است که مدیران فرهنگی بایستی از قابلیت ها و حساسیت های بالا و حرفه ای در قبال مدیریت جهانی شدن فرهنگی برخوردار باشند.
در مورد بررسی تاثیرگذاری و تاثیرپذیری متقابل جهانی شدن و فرهنگهای ملی و بومی سه دیدگاه وجود دارند:
الف. دیدگاه همگونی فرهنگی : در این دیدگاه معمولاً، فرهنگها دربرابر فرایند جهانی شدن منفعل می شوند و ویژگیهای خود را از دست میدهند که زیربنای آن جهانی شدن اقتصادی است و جهانی شدن فرهنگی را به دنبال دارد.
ب. دیدگاه خاصگرایی فرهنگی : در این دیدگاه، جهانی شدن در عین حال که جنبههایی از زندگی در دنیای مدرن را یکدست می کند، تفاوتهای فرهنگی و هویتی را نیز تقویت و احیا می سازد.
ج. دیدگاه آمیزش و تحول فرهنگی : سومین نوع واکنش ،فرایند جهانی شدن به عنوان آمیزش و تحول فرهنگی است. از این دید، بازی فرهنگی درصحنه جهانیسازی، همه یا هیچ نیست و نوعی همزیستی،اختلاط و تعالی فرهنگی هم امکان دارد.
بنابراین با توجه به مطالب گفته شده، مدیران فرهنگی بایستی مهارت درست استفاده از فرصتهای جهانیسازی فرهنگی و تبدیل تهدیدهای فرهنگی به فرصتهای فرهنگی را داشته باشند.
بر این اساس استفاده از مهندسی فرهنگی برای مدیران فرهنگی، لازم است مدیریت با مهندسی فرهنگی در حوزه هویت ملی عبارت از: اتخاذ مجموعه ای از اقدامها و سیاستها در راستای تولید و بازتولید هویت ملی از راه ابزارهایی مانند نظام آموزشی، تاریخ نگاری رسمی، رسانههای رسمی، قوانین شهروندی است. هدف نهایی مهندسی فرهنگی در حوزه هویت، تلاش برای ایجاد یک اجتماع تصوری درمیان افراد یک جامعه است؛ به گونهای که آنها احساس کنند به یک تاریخ، سرزمین و فرهنگ مشترک تعلق دارند
۸٫ مهارت تحلیل فرهنگی
برای اینکه بتوان فرهنگ را توسعه داد، ابتدا بایستی مهارت تحلیلگری تقویت شود. بدون تحلیل نمیتوان خلاقیت فرهنگی داشت. زمانی که مدیران فرهنگی از توانمندی تحلیل آموزهها و مؤلفههای فرهنگی برخوردار باشند، به راحتی میتوانند آموزههای جدید فرهنگی را خلق کرده، و آنها را به مرور تبدیل به روشهای کارو زندگی کنند.
مهارت تحلیل فرهنگی، نوعی مهندسی فرهنگی است که در آن مدیران فرهنگی دست به شناخت عمیق اجزا، عناصر و روابط بین مولفههای فرهنگی و با طراحی و ساختدهی مجدد بر اساس هدفها و کارکردهای مورد انتظار می زنند. هدف مهندسی فرهنگی، برقراری انسجام محتوایی (باورها و ارزشهای هنجاری شده) بین سیستم های فرعی یک کلان نظام اجتماعی است، بنابراین مهارت تحلیل فرهنگی عبارت از : فرایند باز طراحی وحدت بخش و هدفمند بین نظام فرهنگی مهندسی شده با سایر نظامهای هم عرض به عنوان یک نظام یکپارچه و واحد است. در این فرایند کارکردها و ساختارهای هریک از نظامهای فرعی مبتنی بر مفروضها و ارزشها و باورهای نظام فرهنگی، بازبینی و بازسازی میشود، به گو نهای که تعادل کلان نظام اجتماعی تامین و حفظ میشود
۹٫ مهارت انسجام سازی فرهنگی
یکی از مهارتهای مهم مدیران فرهنگی ایجاد یکپارچگی و انسجام فرهنگی در سازمان و جامعه است. برای این کار لازم است مدیران فرهنگی به سمت قوی کردن فرهنگ سازمان و جامعه حرکت کنند.
برای ایجاد انسجام فرهنگی در سطح جامعه، بایستی روی دو محور اساسی کار شود: یکی اینکه، تعداد افراد جامعه معتقد به ارزشهای عالی و فرهنگ را افزایش داد و دیگر اینکه میزان و عمق اعتقاد و پای بندی به ارزشهای فرهنگی را زیاد کرد. برای این کار، استفاده از شیوههای زیر میتواند چسبندگی و انسجام فرهنگی را افزایش دهد:
۱٫ پرورش احساس احترام به تاریخ جامعه و سازمان؛
۲٫ آفریدن احساس یگانگی درافراد جامعه و سازمان؛
۳٫ تشویق احساس عضویت در جامعه و سازمان و افتخار به آن ؛
۴٫ تقویت ساز و کارهای تبادل نظر بین افراد جامعه، از مجاری رسمی و غیررسمی.
۱۰٫ مهارت فنی و تکنولوژیکی
یکی از مهارتهایی که موفقیت مدیران فرهنگی را در دنیای فعلی تضمین میکند، حمایتهای مربوط به تکنولوژی اطلاعات است. پیش از به وجود آمدن مهارتهای تکنولوژیکی تغییر پارادایمهای ذهنی در راه به کارگیری آن از اهمیت ویژهای برخوردار است استفاده از اطلاعات، پردازش و مصرف درست آن در جهت ایجاد و توسعه فرهنگی از ضروریات کار فرهنگی است.
فناوری اطلاعات در حوزههای مختلف تأثیر شگرفی به جا گذاشته که در این بین، تأثیر فرهنگی آن قابل توجه است. تحولی که در پرتو فناوری اطلاعات به وقوع پیوسته است، تحولی شگرف و مداوم در ارزشهای فرهنگی، آداب و رسوم کشورها. ملتها و قومیتها است. هم اینک سبک زندگی، چگونگی پوشش، خوردن و آشامیدن، محل زندگی و کار، از محتوای اطلاعاتی بسیار بالایی برخوردار شده و از نظر تاریخی از نوآوریهای اطلاعاتی لبریز شده است.
بر این اساس، وظیفه و رسالت مدیران فرهنگی در جامعه اطلاعاتی خیلی دشوار و سرنوشت ساز است و برای موفقیت نیاز است که در حوزههای مختلف فناوری اطلاعات بینشهای لازم را پیدا کرده، آن را تبدیل به مهارت و رفتار کنند.
با توجه به مهارتهای گفته شده، بطورکلی و خلاصه، مهارتهای ده گانه و شاخصهای پنجاهگانه مورد نیاز مدیران برای توسعه و تحول فرهنگی را میتوان در (جدول شماره ۱) ارائه کرد.
نتیجهگیری
توسعه فرهنگی به عنوان زیربنای توسعه پایدار اقتصادی، از اهمیت ویژهای برخوردار است. از راه ایجاد و توسعه فرهنگ پشتیبانی کننده از جامعه، میتوان مسیر توسعه را هموار کرد. فرهنگ بعنوان شیوه زندگی مردم است و برای توسعه و بهبود شیوههای مطلوب زندگی و کار، نیاز است فرهنگ نیز مورد اصلاح قرار گیرد.
برای تحقق این هدف نهادهای رسمی و غیررسمی فرهنگی به عنوان سیاستگذار تغییرهای فرهنگی نیازمند مدیران حرفهای هستند. از این رو در این مقاله الگوی عملیاتی توسعه فرهنگی ارائه شده و مهارتها و شایستگیهای دهگانه و شاخصهای پنجاهگانه مورد نیاز مدیران فرهنگی برای توسعه و تحول فرهنگ جامعه و پیادهسازی الگوی توسعه فرهنگی ارائه شده است که در آن، شاخصها بیان کننده جهتگیری مهارتهای ذکر شده است.
گردآوری توسط: تحقیقستان