متن مجری برای دهه فجر
متن مجری برای دهه فجر
به مناسبت نزدیک شدن به دهه فجر و برنامه های پیشنهادی دهه فجر در ادامه چند متن آماده شده است که می تواند برای مجریان تلویزیون, دانش آموزان, و برگزارکنندگان برنامه های مختلف, مفید باشد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً *
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً *
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد/ زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود/ عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل /نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بد مُعتکف پرده غیب / گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شب های دراز و غم دل / همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز / قصه غصّه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد / که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
به نام خدایی که فجر آفرید . عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت حضار محترم . (خانمها و آقایان گرامی) و از خدای متعال برای شما بهترین های عالم را مسئلت دارم . امیدوارم در ایام پرشور و شعف دهه مبارک فجر و سرمای زمستانی ماه بهمن دلتون بهاری و این ایام بر یکایک شما فجرآفرینان میمون و خجسته باشه . بسیار خرسندم که امروز توفیق خدمتگذاری محضر شما خوبان رو دارم و خدا رو شاکرم که افتخار اجرای برنامه در مراسم …… که به منظور /که به مناسبت /…(اسم برنامه یا مراسم و احتمالا شرح مختصری از اهداف و نقاط برجسته مراسم) … برگزار می شه رو دارم .
۱۲ بهمن روز بازگشت امام به ایران
دیدی که غسق داشته فجری در پی/ دیگر منشین مگو که پس کو؟ پس کی؟
آن عاشق بی قرار و بی تاب بهار/ باید که کند شکیب بر سردی دی
امام آمد و اجرای قرآن را آورد، تجدید بنای دین را، شکوه مذهب را، عظمت مسلمین را، غرور سرخ شیعه را، کتاب شهادت را، نستوهی و استواری امت اسلام را، تبلور عینی مکتب را به ارمغان آورد.
امام آمد . امام آمد و از قطره، دریا ساخت و از دل دقیقه، قرنی بیرون آورد، و زمام زمان را به دست گرفت و مهار تاریخ را در کف مستضعفان مومن قرارداد و غرور ابرقدرت ها را درهم شکست و شکوه شهادت را نمایان ساخت و ترسیمی از راه بزرگ عشق را ارائه کرد.
همه زهم می پرسند:
ناگهان نفس گرم کدامین عیسی، بر تن مرده ی صد ساله ی این خلق دمید؟ ید بیضای کدامین موسی نور از دیده ی هامان بربود؟ عقل را از سر فرعون بپراند؟ عشق و اخلاص کدام ابراهیم آب، برآتش نمرود بریخت؟ قدرت قدس کدامین جبریل مشت حق بر دهن باطل زد؟ همت و صبر کدامین ایوب در شتابان دل این خلق افتاد؟
یا که اعجاز چه روح الله ای با سر انگشت مسیحایی خویش پیکر مرده و افسرده ی این ایران را ، به خداوند قسم ؛ بار دگر احیا کرد؟ آن کدام آذر بود؟ آن کدام آتش برخاسته از سینه ی خاکستر بود که چنین غوغا کرد؟ که چنین محشر بی سابقه ای بر پا کرد؟
انقلابمان پیش زفت و می رود ولی نه به بهای کم که به قیمت هزاران شهید و جانباز و مفقود و اسیر.
چه جوان هایی که فدا شدند.
چه مخلصانی در مقام رفیع ایثار جای گرفتند.
آموزگارم می گفت : خانه هایمان سنگر. کلاسهایمان جبهه. قلمهایمان سلاح. نبردهایمان باروت. کارخانه هایمان معبد. سنگرهایمان محراب. جهادمان سازندگی. شهادتهایمان بنیاد. ملتمان بسیج گشتند.
جوانانمان پاسدار. و هر روزمان عاشورا شد.
این ها بود گوشه ای از میوه های روییده بر شاخسار زمان در ۲۲ بهمن که با بذر افشانی باغبان بزرگ خیر و برکت و حق و آزادی یعنی امام امت فرا دست آمده است.
یاد آن روز آفتابی جاودان و ثمرات یوم الله بزرگ ۲۲ بهمن افزون تر باد. آمین یارب العالمین
دوباره ماه بهمن از در آمد/ به یادم خاطرات دلبر آمد
خوش آن سال و خوش آن ماه و خوش آن روز/که از ره آمد آن مهر دل افروز
بزد مطرب که ایران گشته پیروز/ دگر این انتظار ما سر آمد
چو هشت و چار شد از ماه بهمن/ چهان مرده شد یک باره گلشن
گلستان شد به یادش گل به دامن/ که از دریای رحمت گوهر آمد
عجب حال و هوایی داشت آن روز/ چه شور باصفایی داشت آن روز
چه خوش بلبل نوایی داشت آن روز/ که از چه یوسف کنعان برآمد
یکی از دیده اشک شوق جاری/ یکی از سجده بود اندر کناری
یکی از کف بداده اختیاری/ که دیگر آن شب هجران سر آمد
یکی در راه او جان ها فشانید/یکی در راه او گل می نشانید
یکی خود را به راهش می کشانید/ که از ره زاده ی پیغمبر آمد
سراسر عشق بود و جان فشانی/ سراسر عیش بود و شادمانی
سرور و عیش ما شد جاودانی/ که جان ما خمینی رهبر آمد
خمینی رهبر آمد/ به ایران او خوش آمد ، او خوش آمد
امام عزیزم، مرشد و مرادم
در این ایام خجسته و مبارک، غم فقدانت امانم نمی دهد و اندوه هجرانت رهایم نمی کند. آخر ایران را بی تو نوری و فروغی نیست، جای جای ایران نشان از تو دارد و شمیم وجودت همه جا را آکنده است. پیوسته تو را می جوییم و همواره از تو می پرسیم. همیشه به شوق دیدارت به آسمان و ستارگان خیره می شویم.
نازنینم
توکه از حال عاشقانت آگاه بودی تو که از جان شیفتگانت خبر داشتی و می دانستی که ما شیدا و بیقرار تو هستیم، چگونه تنهایمان گذاشتی. آخر آنکه عمری را در پرتو وجود رهنمودهای تو سپری کرده ایم و با تو خو گرفته ایم.
در غم تو روزها بی گاه شد/ روزها با سوزها همراه شد/ روزها گر رفت گو رو باک نیست/ تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا اسرا/ ۸۱
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالْفَجْرِ * وَلَیَالٍ عَشْرٍ * وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ * وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ * هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ
شما می توانید این آیه را نیز استفاده نمایید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً *
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد/ زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود/ عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل /نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بد مُعتکف پرده غیب / گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شب های دراز و غم دل / همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز / قصه غصّه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد / که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
آرزو دارم چو بهمن مظهرامید باشم
صبح روشن در پس شب باشم و جاوید باشم
سلام .
سلام به شما مهربانان و دوستان همیشه جاودان
خاطرات روزهای بهمن و لحظه های ناب پیروزی، بر شما عاشقان ایران مبارک باد.
قصه ی بهمن
یکی بود یکی نبود، غیراز خدا هیچکس نبود، جز یکی یارخدا،
نام او روح الله،
آنکه بود مظهرمهر، آنکه شد نورسپهر،
شهرتاریک و سیاه،
مردمان مرده و بی روح و نوا،
او با بانگ رس، هی میزد برهمه کس،تا صدایش همه جا
ته ها بیدار،
مست ها هوشیار،
قصه بسیار زیباست ، قصه ای بی همتاست .نهضتی جاویدان، رهبرش روح خداست .
مردگان زنده شدند، زندگی رنگی دگر، شد زمستان چو بهار
عده ای با ایمان ، با صفات شیران ،پاسدار و بیدار ، انقلابی هوشیار
دل ها مات و خموش ، بزدلانی چون موش ،گرد خود چرخیدند .
وه چه جنجالی بود!
جای ما خالی بود!
باز با بانگ رسا ، می سرودند تکبیر،
یارانش همه جا، با سلاح وحدت .
قصه ام طولانیست ،
وقت تنگ باشد و کم ، هرچه بود زود گذشت ، دوران ماتم و غم ،
ماه بهمن که دمید، رهبراز راه رسید،
گاه تاریکی گذشت ، شام شد صبح سپید
نهضتی جاویدان، در پناه قرآن، خاطراتی زیبا، رهبرش روح الله .
دهه ی فجر بر شما فجرآفرینان پیروزمند فرخنده باد.
ای دوست بیا تا سرود فتح و پیروزی بخوانیم و همگام با روزهای بهمن ماه خاطرات شیرین سال های انقلاب را مرور کنیم.
شب بیکران ستم را بزرگ مردی ورق زد و مارا به استقلال و آزادی در فجر انقلاب دعوت کرد. بهمن پیروز آمد تا دیگر بار حماسه ی سترگ پیروزی انقلاب اسلامی ایران را به ما یاد آوری کرد.
و تو دست بر شانه ی یار از پلکان آسمان پای فرود می نهی.
به معصومیت چشمانت و بر سایه روشن شب دیدار سوگند،
بر لحظه ای که پیشانی نستوه تو بر صورت یار بنشست و شانه هایت دمی برای آرمیدن به تپش افتاد و جماران در سوگ نشست و آن یار بر بال ملائک به آسمان عروج کرد
و تو چه بی صدا برآخرین دیدار می گریستی و چه گفت آن یار سفر کرده هنگام پروازش که زخم دردهایت را مرهم سبزی شد و زودتر از باور تدبیر پرستوی جماران شدی و آهنگ کوچ نمودی.
هنوز هم بهار می آید و جماران در غیبت حضور تو چه سکوت کرده است.
و برآیینه ها چه بی صدا ضجه می زند یاران رفته از بهار را و بر بارش دریغ ابهام.
کاش زمان سکون می کرد و چنین بار غربت بر دوش پرستوها نمی نشست.
پرستوها این رندان حقیقت جو هم چنان چراغ بر دست به دنبال فرزندان آدم.
آن چه بر ما فرود آمد و در تجسم ها ریشه دواند و آیینه ها را شکست و بر مظلومیت عشق نشانه رفت .
قسم به صداقت باران، در بهاری که تو نیستی و قسم به صلابت دعای شب تا پگاه یاران که به یار دیرین از ما بگوی که ما تا آخرین عهد مانده ایم.
گردآوری توسط: تحقیقستان