انشا درمورد حیاط مدرسه
انشا درمورد حیاط مدرسه
در زندگی ما ادم ها، مکان هایی بسیار جذابی هستند که هیچوقت از خاطرات ما فراموش نمی شوند و تا ابد با یاد و خاطره آن حس خوب و حال خوبی به ما دست می دهد مانند حیاط مدرسه.
حیاط مدرسه مکانی است که ما دران بازی کردیم، درس خواندیم، افتادیم، نشستیم، گریه کردیم، خندیدیم، دوست های جدید پیدا کردیم، گاهی قهر کردیم و گاهی دعوا کردیم.
حیاط مدرسه مانند خود مدرسه شامل خانه دوم ما است که اتفاق های شیرین و تلخ زیادی را در آن تجربه کردیم. حیاط مدرسه ما مانند همه مدرسه ها دارای شیر آب خوری و زمین فوتبال و والیبال است و درختچه ها و درخت های زیبایی دارد که ما همراه با دوستان مان همیشه در زیر سایه های آن دور هم می نشینیم و لحظات زیبای کودکی و نوجوانی و جوانی خود را رقم می زنیم.
روز اول مدرسه را هیچکس فراموش نمی کند. لحظه اول با وارد شدن به مدرسه اولین منظره قابل روئیت حیاط مدرسه است که با دیدن آن منظره زیبا شوق و ذوق امدن مدرسه بیشترمی شود تا همراه با دوستان جدید در حیاط مدرسه بازی های جدیدی را نیز تجربه کنیم.
نتیجه می گیریم که همیشه از حیاط مدرسه خود و از منظره و وسایل تفریحی آن مراقبت کنیم تا برای دانش اموزان جدیدی که وارد مدرسه می شوند نیز خاطرات شیرینی مانند خاطرات ما ثبت و در یادها همیشگی شود.
انشا درباره حیاط مدرسه
حیاط مدرسه، یادآور خاطرات کودکی برای بزرگتر ها و یادآور تنها دلخوشی بچه های شلوغ و تنبل و یا اندک زمانی برای هوا خوری بچه زرنگ ها در زنگ تفریح است!
تک تک قسمت های هر مدرسه خاطرات تلخ و شیرینی دارد به خصوص حیاط آن ؛ حیاطی که در آن بسیاری تنبیه شده اند، بسیاری زمین خورده و زخمی شده اند، بسیاری در برابر جمعیت انبوه دانش آموزان در صف حیاط جایزه گرفته و تشویق شده اند، بسیاری در آن کتاب به دست استرس امتحان زنگ بعد را کشیده اند و بسیاری آخرین قدم های خودرا بعد از فارغ التحصیلی به سوی آینده بر روی آن گزاشته اند.
امروزه نه تنها این حیاط مختص دانش آموزان است، بلکه مکانی برای انتظار والدین برای به خانه بردن فرزندان خود نیز هست، گوشه و کنار حیاط مدرسه جایی مخفی برای رد و بدل کردن اسباب بازی یا سی دی و غیره بوده و هست!
عبور از حیاط در هنگام زنگ نماز از وضوخانه تا نماز خانه برای نمازگزاران بدلیل رطوبت وضو مانند عبور از قطب جنوب بوده و هنوزهم در برخی مدارس هست، حیاطهایی که روزی نفس دانشمندان در آن دمیده و بسیاری از ایده های نجات بخش دنیا در آن جا شکل گرفته است!
گاهی اوقات اهمیت این بخش از مدرسه از شکل گیری شخصیت یک فرد توسط تشویق ها و تنبیه های آن ها در آنجا مشخص می شود، گاهی اوقات حیاط مدرسه راهی برای فرار برخی دانش آموزان و در مقابل آرزوی بسیاری از بچه های کم توان و نا توان مالی و جسمی می شود، گاهی اوقات وسیله ی شادی توسط جشن ها و مراسماتی مانند بازارچه می شود.
شاید در کنار عبارت حیاط مدرسه، کلمه ی تفریح بیشتر به ذهن بیاید ولی همانطور که گفته شد، نباید آن را از دیگر قسمت های مدرسه دست کم گرفت و باید به اهمیت آن پی برد که شاید قدم فرد مهمی بر روی آن باشد و ما بی خبر از آن آینده ی اورا تغییر دهیم با روش هایی که گفته شد!
انشا حیاط مدرسه
باز هم لحظه شیرین انتظار فرا می رسد. معلم ریاضی مان تکالیف فردا را به ما گفته و حالا همه بچه ها به اضافه خود معلم در انتظار شنیدن صدای زنگ تفریح هستیم. از درس نخوان ترین مان گرفته تا درس خوان ترین و حس و حال فرد گرسنه ای را داریم که در رستوران نشسته است و منتظر است غذایش را بیاورند. دینگ!
با هیاهوی زیادی از پله ها پایین می آییم و به سمت حیاط می دویم، مثل زندانی های فراری.حالا که به حیاط رسیده ایم، باید تصمیم بگیریم که چه کاری می خواهیم بکنیم. حیاط مدرسه آنقدر بزرگ است که دست ما را برای هرچیز ممکنی باز گذاشته است. حیاط مدرسه ما زمین فوتبال، والیبال و بسکتبال دارد. در وصف بزرگی اش همین بس که در اوایل چندین بار گمشده ام.
فضای سبز حیاط خیلی برای ما مفید و حیاتی است. مخصوصا درخت های بزرگ جنگلی. پشت این درخت ها پاتوق جمعی از بچه هاست. پیش این درخت های بزرگ، بهترین جا برای پخش پنهانی موسیقی و یا نشان دادن کلیپ های خنده دار است. بعضی وقت ها هم تماشای خلاصه فوتبال ها و بازی های خاطره انگیز در الویت کارهای ماست.
بوفه مدرسه، یکی دیگر از محبوب ترین و پر تجمع ترین قسمت های حیاط مدرسه است. در جلوی بوفه، حداقل پنج نفر را می توان دید که همدیگر راهل می دهند و در اندیشه سیرکردن شکم خود هستند. حیاط مدرسه بلافاصله پر می شود از قوطی های آبمیوه و رانی و آَشغال های دیگر که بابای مدرسه باید خم و راست شود و آن ها را از حیاط داغ مدرسه بر دارد.
زنگ کلاس به صدا در می آید. انگار بعضی ها نمی خواهند صدای آن را بشنوند؛ همچنان به بازی شان ادامه می دهند. بالاخره خسته می شوند و راه کلاس را در پیش می گیرند ولی دیگر دیر شده.
ناظم مدرسه با یک خط کش فلزی جلوی در ایستاده و آماده است تا خط کش خود را به رقص درآورد. بچه ها دو راه بیشتر ندارند؛ یا باید به حیاط برگردند و یا باید خط کش بخورند و به کلاس بروند. دانش آموزی که تا همین چند دقیقه پیش دست از بازی در حیاط نمی کشید، حالا جور خط کش را تحمل می کند و سر کلاس می رود. ما انسان ها چقدر سریع تغییر می کنیم.