انشا درمورد خاطره یک روز از مدرسه
انشا درمورد خاطره یک روز از مدرسه
یک روز از کلاس: صبح ساعت ۷:۳۰ دقیقه وارد مدرسه شدم بعد از گذراندن صف و ورزش صبحگاهی به داخل کلاس درس رفتم. زنگ اول زبان انگلیسی داشتیم که معلم وارد کلاس شد.
امتحان انگلیسی داشتیم و من همیشه از این درس که برای بقیه همیشه شیرین بود زیاد خوشم نمیومد وهیچوقت هم متوجه درس نمی شم و هر چقدر می خوندم باز نمیتونستم نمره خوبی بگیرم.
من تمام دیشب رو درس خونده بودم تا امروز نمره خوبی بگیرم و خوشبختانه امتحان رو خوب دادم و برای اولین بار نمره ۲۰ از این درس که برایم همیشه سخت و دشوار بود گرفتم.
زنگ بعد تاریخ داشتیم که معلم از دوستم علی سوال شفاهی پرسید و او نیز کامل جواب داد و زنگ آخر ورزش داشتیم که من عاشق زنگ ورزش و بازی فوتبال هستم. اما اون روز به دلیل گرفتن نمره خوب توی یه درس خیلی سخت ؛ حد عقل برای من یکی از خاطرات خوبم به حساب می امد.